اگر داخل این رستوران شوید و پس از شکاندن حداقل یک لیوان بتوانید میزتان را پیدا کنید، شانس آورده اید؛ آن وقت است که معنای ثانوی جمله «متحمل شدن کمی رنج گاهی اوقات می تواند شما را به مسیر درست راهنمایی می کند» برایتان تداعی می شود!
من هم پس از شکاندن یک لیوان در رستوران دان لو نوآر توانستم آن مقدار نانی که می خواستم را پیدا کنم. فقط امیدوار بودم که نان را به سس داخل بشقاب خودم بزنم، نه بشقاب غذای دوستم! بله این اتفاق فقط و فقط در رستوران دان لو نوآر رخ می دهد. دان لو نوآر در زبان فرانسوی معنای «در تاریکی» یا حتی «در شب» می دهد. ماجرای تاسیس رستوران دان لو نوآر
مردم به این رستوران کاملا تاریک می روند؛ جایی که تمام گارسون های آن نابینا هستند. این رستوران، که شعبه لندن آن دهمین سال تاسیسش را جشن می گیرد، توسط «ادوارد دو برگولی» افتتاح شد. «بنیاد پاول ژینو» که در زمینه بهبود کیفیت زندگی «افراد نابینا» فعالیت می کند، در امر افتتاح رستوران دان لو نوآر به برگولی کمک کرد. این بنیاد در دهه 90 میلادی، مسابقات دو در تاریکی برگزار می کرد تا آگاهی اجتماعی نسبت به این قضیه افزایش یابد. برگولی که پیشتر در بخش صنعت مشغول به کار بود، به این بنیاد رفت و ایده تاسیس رستوران را با آن ها در میان گذاشت.
او می گوید: «من سود خوبی به جیب زده بودم و دوست داشتم بر روی ایده ای سرمایه گذاری کنم که برای جامعه مفید باشد. آن بنیاد هم هر بار که مسابقات دو برگزار می کرد، پولش را کاملا از دست می داد. به همین دلیل بود که به آنجا رفتم و پیشنهادم را مطرح کردم.» در بدو ورود! هنگام ورود همراه دوستم به جلوی رستوران که روشن بود، راهنمایی شدیم. آنجا چهار منو وجود داشت: منوی سفید (غذاهای ناشناخته)، منوی قرمز (گوشت)، منوی آبی (ماهی ) و منوی سبز (گیاه خواری). من منوی قرمز و دوستم منوی سفید را انتخاب کرد. سپس گارسون نابینای ما به اسم «روبرتو ربچی» برای خوشامدگویی به سمتمان آمد. او ما را به سمت در راهنمایی کرد و پشت در نیز پرده ای نصب شده بود. سپس ما وارد سالن اصلی رستوران شدیم. آنجا به تاریکی ظلمات بود؛ چشم چشم را نمی دید! اصلا قابل وصف نیست. اگر چشمانتان را بسته و دوباره باز کنید، هیچ تفاوتی ایجاد نخواهد شد. عادی بود که برای اولین بار هیجان زده شویم. قبلم تند تند می زد و همینطور جلو می رفتیم. گارسون کمی ما را راهنمایی کرد و سپس همسایه های مجاورمان را نیز به ما معرفی کرد. من صدای افراد زیادی را در آنجا می شنیدم؛ صداهایی که کاملا دوستانه به نظر می رسیدند، اما در حین حال کاملا غریبه بودند. برگولی می گوید: «این ایده که اول با دیگران آشنا شوی، ایده خوبی است. زیرا افراد می توانند به راحتی با هم رابطه دوستانه برقرار کنند، چون هیچ کس چهره دیگری را نمی بیند و بنابراین ذهنیت پیدا نمی کند.»
بروگلی می گوید: «محال است که شما هیچ یک از افراد را در خارج از رستوران بشناسید، مگر اینکه از قبل هماهنگ کرده باشید و یا همزمان از رستوران خارج شوید.» در این حالت، حتی غذایی که میل می کنید که برایتان کاملا هیجانی خواهد بود. من برای پیش غذا یک استیک سفارش دادم که اتفاقا خوشمزه ترین استیکی بود که در عمرم خورده بودم. اول فکر کردم که گوشت معمولی است، اما بعدا متوجه شدم که هیچ آشنایی با آن گوشت نداشته ام. برگولی می گوید: «کسانی که به اینجا می آیند، یک جوری غذا را مزه مزه می کنند که محال است در جای دیگر به این شکل رفتار کنند. آن ها حتی از روی بوی غذا هم تلاش می کنند تا حدس بزنند آن غذای چیست. همین حس ماجراجویی است که نام رستوران دان لو نوآر را سر زبان ها انداخته است.
مشتری ها به داخل رستوران هدایت می شوند
درس زندگی!
این رستوران علاوه بر آن ماجراجویی، به ما درس زندگی هم می دهد؛ ما می توانیم با زندگی افرادی مانند گارسون های رستوران دان لو نوآر آشنا شویم. این رستوران برای برگزاری دهمین سال تاسیسش، به گروهی از جوانان 16 تا 25 ساله ی بی خانمان به صورت کاملا رایگان خدمات داد. این برند حتی پروژه ای را تحت عنوان «دان لو نوآر (در تاریکی)؟ نوری برای آفریقا» راه اندازی کرده که تلاش دارد جریان برق و رایانه را برای مدارس قاره آفریقا تامین کند. ایده این کار نیز این است که «دانش آموزانی که در مدارس خود به رایانه دسترسی ندارند، تقریبا نابینا هستند.» از این رو، بروگلی می گوید: «ایده این بود که نابیناها نور و روشنایی را به افراد بینا اهدا کنند.» وقتی از سالن اصلی غذاخوری رستوران خارج شدیم و روشنایی را دوباره دیدم، برای اولین بار در زندگی قدر این نعمت خدادادی ام را فهمیدم. از رستوران خارج شدم و جمله ربچی در ذهنم طنین انداز شده بود: ««متحمل شدن کمی رنج گاهی اوقات می تواند شما را به مسیر درست راهنمایی کند.»
منبع: نمناک
۳۹ دیدگاه دربارهٔ «شگفتیهای رستوران تاریک با گارسون های نابینا!!»
سلام با خوندن این مطلب فکر کردم اگه همچین چیزی تو ایران بود همین که بهش مجوز میدادن باید کلی کلامونو مینداختیم هوا تازه قطعا بعد از یکی دو روز یا حتی یک ی دو ساعت این پروژه شکست میخورد تفاوت فرهنگی از کجا تا کجا
سلام مینا.
دقیقا درسته.
اصلا تاریکی در مملکت ما توصیفات و تحلیلهای مسخره ی مخصوص به خودشو داره، چه برسه بخوای با دوستات هم به یه رستوران تاریک بری، رستوران روشنش هم زیر ذره بینه، چه برسه به تاریکش.
واقعا تفاوت فرهنگی از کجا تا به کجاست؟
ممنون که هستی.
سلام
جالب بود مثل همیشه
تشکر از شما
سلام بر خانم کاظمیان.
ممنون از لطفتون.
سلام واقعا جالب بود.خیلی تعجب کردم!خوش به حال نابینا های کشور های دیگه مسئولینشون به فکر پیشرفتشون هستن.از شما سپاسگذارم بابت گذاشتن این مطلب جالب.
سلام نیایش.
کشورهای دیگه همه چیزشون روی اصول و اخلاق انسانی بنا شده
ولی ماها متاسفانه تحلیلهای غیر واقعی مون نمیذاره که خودمون هم پا به پای اونا پیش بریم.
ممنون از حضور شما.
سلام
اتفاقا دیروز با خودم فکر میکردم یعنی در جایی از دنیا همچین رستورانهایی هم داریم آیا؟
چرا این قدر تفاوت فرهنگی بین ما و دنیای غربه!
چرا اونا از این جور خلاقیتها و چیزهای عجیب و قریب استقبال میکنند و ما…
بازم ممنون.
موفق باشید
سلام مریم.
من توی کامتهای بالا هم اشاره کردم که فقط وفقط دلیل وجود این مسایل ارزشی در غرب انسانیت واقعی عونهاست، و عقب موندگی مملکت ما هم دلیلی به جز زیر سوال بردن انسانیت اونها و به رخ کشیدن انسانیتی که ساخته و پرداخته ی خودمونه نمیتونه باشه..
من شک ندارم که همینه.
به امید تعالی واقعی انسانی در مملکت خودمون.
سلام عمو چشمه
خیلی جالب و شگفت انگیز بود.
مچکرم.
سلام سارای.
خواهش میکنم، خوشحالم که مورد توجهت قرار گرفت.
سلام عمو
۵ سال پیش داستانش رو تو یکی از کتابای زبانمون تو آموزشگاه خونده بودم
خیلی جالبه
ممنون که این مطالب جالب رو اینجا به اشتراک میذارین
سلام فرزانه.
اون داستان مربوط به یک رستوران در آلمان بود که ویژگیهاش کمی با این رستوران متفاوت بود.
ولی با این حال شباهتهایی هم دارن.
ممنون از لطف حضورت.
سلام عمو.
مطلب خیلی جالبی بود. ولی چی بگم که ما در ارزش های انسانی ضعیف تر از این کشور ها هستیم و ای کاش در تحلیل ها وتبعیض هایمان کمی تجدید نظر می کردیم و همه را به چشم برابر نگاه می کردیم.
این یک ضعف بزرگه که ای کاش بتونیم این ضعف فرهنگی را کاهش بدیم و شاهد تفاوت های فرهنگی نباشیم.
تشکر از زحمت شما.
سلام وحید.
کاملا صحیحه.
ضعف و در حقیقت فقر فرهنگی باعث همه ی این کمبودها میشه و چون از طرق مختلف هم این ضعف، البته با برچسب فرهنگ بالا حمایت میشه، ظاهرا کار خیلی زیادی نمیشه براش کرد.
ممنون از نظرت.
سلام.
خب عمو دسته چک رو بذار وسط رفتم واسه اجاره جا.
بدو که ایده نپره خخخ.
یادش به خیر یه خدا بیامرزی دو سال پیش پست ورژن آلمانیش رو اینجا زده بود خخخ.
مرسی.
سلام شهروز.
اون آلمانیه با این فرق میکرد، این توی لندن و سبکشم با اون تفاوت داشت.
اینم یه چک سفید امذا.
حالا چرا دست چک آخه؟ قاتل؟
نه عمو همین بود تو کتابمون بود فرانسوی بود تازه اسم فرانسوی رستوران رو هم بلتم خخخخ
ایول فرزان.
سلام بر چشمه همیشه جوشان محله گرچه این جریان را قبلاً شنیده بودم اما باز هم برایم تازگی داشت و جالب توجه بود من شک ندارم که این برنامه در سالهای نه چندان دور در کشور ما هم خواهد آمد مثل بسیاری از برنامه های دیگر مثلاً خط بریل هم اولین بارکه به ایران آمد با مخالفت شدید روبرو شد اما بعد دیدیم که چگونه رواج پیدا کرد به هرحال ممنون از شما دوست گرامی به خاطر این پست….
سلام بر دوست منزوی.
احتمالا شما هم اون ورژن آلمانی معروف رو شنیده بودید.
توی ایران مطمینا اول باید دکه ی تاریک، ساندویچی تاریک، جیگرکی و فلافلی کله پاچه ای و دیزی سرای تاریک و چایخانه ی تاریک جا بیفته تا به رستوران برسه خخخ.
ممنون که اینجایید.
سلاام به عموی گرامی و خسته نباشی.
واقعا مثل همیشه عالی بود پستی که گذاشتین.
باور کن اگه همین کارا توی ایران باشه آخرش شکست میخوره. چون با این اوضاع نمیشه اینطور چیزا توی ایران توسعه پیدا کنه.
توی کشورهای غربی خیلی به نابیناها توجه میکنن و خیلی هم کمکشون میکنن. کاش توی ایران هم از این همایتها بود.
ممنونم.
سلام عباس جان.
میدونم یه امید واهی هستش، ولی امیدوارم که توی ایران هم به نابیناها توجه بیشتری بشه.
ممنون که اینجایی.
ی کوچولو نور بدید ما غذامونو میل کنیم بعد ی جای خوبو خنک مهیا کنن دراز بکشیم خیلی هم عالی .
*****
در این رستوران آشپزا هم نبین هستند ؟؟
ببین ها اگه بیان توی این رستوران با بدن کبود بر میگردن خونه خخخ از بس به میز و صندلی اصابت میکنن . زانو شون هم قلم میشه هاهاها حقشون
سلام بر رعد بزرگ.
اینم یه خوصوصیت بارز از نبینهاست دیگ، جالبه که اگه نبینها هم وارد رستوران ببینها بشن این اتفاق نادر میفته خخخ.
ه.
سلااام و دروود بر عمو چشمه ی عزیز و نازنین خودم وای بازم که شما یک خبر با حااال به مااا دادید وای عجب رستورانی هست این رستوران وای که من همین الآن شیفته ی چنین رستورانی شدم میگما عمو گارسونی دستمال کشی آبدارچی چیزی میزی این رستوران نمیخواد نمیدونی نیرو استخدام میکنه آیا نمیدونی میشه ما هم اون جا استخدام بشیم این است تفاوت کشورهایی مدرن مث فرانسه انگلیس آلمان اسپانیا ایتالیا آمریکا با ما حتی جالبه چند روز پیش توی روزنامه ی ایران سپید میخوندم که قبل از فینال جام باشگاه های اروپا در سن سیروی میلان گروهی از فوتبالیستای نابینا به طور نمادین با هم بازی کردن یا در آلمان بند اسلیگای نابینایان داریم اما در ایران چی وقتی میخوای بری استخدام بشی میگن اول اصلاً میتونی این کار رو بکنی اصلاً سابقهت کو اصلاً تو باید سه چهار نفر مراقبت باشند تا خراب کاری نکنی اگه همه ی اینا را پشت سر بگذاری و استخدام بشی اون وقت میخوان حقوقت را کم بدن بله این است فرق کشور اسلامی ما ایران با بلاد کفر مثل فرانسه عمو خبرت بازم مث همیییشه عاااالیییی بوداااا البته خودت عالییییتر از اون خبره هستیاااا عمو ممنونم بابت این پست و خبرت در پناه حق بدرود و خدا نگه دار
سلام احمد جان.
بله، این تفاوتهای فاحش نمیذارن که ماها هم از نعمتهای فراوان برخوردار باشیم و با فقر فرهنگ و بی اعتنایی اجتماعی مواجه باشیم.
ممنونم از حضورت.
سلام.وااای چقدر شگفت انگییییز ، مرسی
سلام زینب.
از تعجبت خوشنود شدم خخخ.
ممنون که اینجایی.
سلام عمو چشمه ی عزیزم
اول که تشکر میکنم که انقدر مطالب خوب اینجا واسمون میزاری
واقعا پست هات حرف نداره,بی تعارف
ولی این مطلب رو که خوندم,واقعا تو فکر رفتم,به این فکر کردم که اگر این رستوران تو ایران باشه چه اتفاقی میفته!
به چیزای بدی رسیدم,مثلا من شک ندارم که میشه پاتوق دختر پسرا یبینا!حالا واسه چیشو دیگه همه میدونن,نیاز به گفتن نیست!
یه محله قرار برای هر کاری!ه,واقعا که فرهنگ مسخره ای داریم,متعسفم
سلام محمد جان.
بله، کاملا همینطوره، یه سو استفاده ی کثیف.
حالا که اینجا از این رستورانها نداریم، وقتی تاسیس شد یه فکری میکنیم، مثلا چشمای مشتریا رو از زیر دستگاه رد میکنیم، یا از دستگاه دروغ سنج استفاده میکنیم خخخ.
ممنون از لطفت.
سلام عمو.
مطلب خیلی خیلی جالبیه.
برعکس تمام دوستان من به ضرس قاطع میگم که اگر کسی در همین ایران که هزار هزار مشکل داریم باهاش چنین ایده ای داشته باشه و واقعاً برای رسیدن به اون ایده تلاش کنه و از پا هم نایسته حتماً کارش می گیره.
خواستن توانستنه من مطمئنم.
ولی اگر کسی خواست باید پیه هر چی مشکل سر راهش پیش بیاد رو خیلی قبل این که قدمی به جلو برداره به تنش بماله و خودش رو برای هر درد سری هم آماده کنه اما در نهایت یک ذره هم شک ندارم که موفق میشه.
کلی کار دیگه در ایران تابو بوده و حالا خیلی عادی داره انجام میشه این هم یکی از اون ها.
سپاس فراوان از این مطلب جالب.
سلام حسین.
پس بجنب داداش.
ما منتظریم.
کارت میگیره بدجور.
کاری هم که تا حالا توی ایران کسی نکرده باشه، اولیش با تمام درد سرای اولیهش بسیار پر سود و مشهور میشه.
رستوران تاریک آگاهی، نه اینجور مردم فکر میکنن منظور بخش آگاهی نیروی انتظامیه خخخ.
ممنون از لطف حضورت.
درود عمو چشمه نازنین سپاس
سلام سعید عزیز، ممنون.
سلام
خیلی جالب بود
کاش تو ایرانم یه همچین رستورانی داشته باشیم!!!
مرسی از پست
موفق باشید
سلام بر پری دریایی مهربون.
ای کاش بود و یه قلیون سرا هم داشت که بعد از غذا یه دو سیب آلبالو مشتی میزدیم به بدن خخخ.
خوشحالم که اینجایی.
سلام به عمو چشمه با دستهای همیشه پر
الان فیلم آنسوی تاریکی موج نور رو دیدم و برنامه آموزش ماساژورها که فکر کنم دو سال قبل در محله مطرح شد و حالا دوستان مشغول کار هستند …با داشتن انجمن پر تلاش موج نور امیدوارم اولین شعبه این رستوران هم در اصفهان دایر بشه و با توجه به اینکه شهر توریستی هم هست درامد خوبی خواهد داشت و تبلیغ خوب فرهنگی هم داره و شاید خیلیها که میان ایران ، رستوران دان لو رو نرفته باشن ولی این براشون جالب باشه و متشکر از شما که همیشه مطالب جالبی در محله میذارین شاد باشید و سربلند
سلام بر مادر گرامی بزرگمهر عزیز.
خوشحالم که این تحولات رو از نزدیک دنبال میکنید و انشا الله که اولیش در مشهد باشه که شما خبر خوشش رو به ما هم بدید.
ممنون از حضور همیشه سبز شما.
جالب بود عمو جان عالی