جستجو
Close this search box.
جستجو

گلستان نرگس

سلام به هم محله ای های گلم

یه دلنوشته مهدوی از خودم که سالها پیش تو جشنوارۀ دانشآموزی اول شد رو تقدیم میکنم امیدوارم بپسندین

میشناسمت، تو همان آشنای دیرینه ای
میدانمت، تو همان نجوای عاشقانه ای
میخواهمت، از اعماق وجودم که عشق تو در آنجا خانه کرده
میجویمت، از پس ثانیه های تکراری
که بودنت را لحظه شماری میکنند
تو را میجویم، ای غایب حاضر، ای شاهد و ناظر
تو را میجویم، ای خوشبوترین و خوشروترین نرگس دنیا
تو را میجویم و منتظرت می مانم
تا بیایی
و من شبگرد مبتلا را که صحرا به صحرا دنبال تو میگردم از این دیوانگی برهانی
قدم در شبستان غمزده ی من بگذاری
و بیت الحزن مرا گلستانی کنی
آن هم گلستانی فقط از گلهای نرگس
فقط

۳۰ دیدگاه دربارهٔ «گلستان نرگس»

مرسییی
عجب حالی میده مدال زور بگیریااا اما میگم گناه داره حق این بنده خدا رو بگیرم بده به خودش شاید لازمش داشته باشه.
آقای ملکی اگه رفتید جواب کامنتهای پستتون رو دادید که هیچ وگرنه تا یه هفته همه ی مدالهاتون توسط بنده گرفته میشه حالا اختیار با خودتونه.

سلام فرزانه خانووووومی.خیلی زیبا بود.امیدوارم در همه زمینه ها موفق باشی.شاعری,خوانندگی,وکالت,زبان,آشپزی,بعد دیگه,خیییلی دخترم هنراش زیاده دیگه نمی تونم بنویسم که خخخخخخ.شااااااد باشی.
آهان دخترم فقط ی عیب داره اونم…..قررررمزه خخخخ واااااای الان این محله میریزن سرم.باااااااای

سلاااام واااای دختر توو خوانندگی رو از کجا آوردی؟؟
واااای خدا نه من با تو کل نمیندازم وگرنه…
در ضمن اشکال از خودته که آبی هستی خخخ
وای داره دیرم میشه برم سر کار برگشتم بقیه کامنتا رو جواب بدم
دیشب داشتم جواب میدادم خوابم رفت خخخ
همشم تقصیر تو هست
شاد باشی دوست خوبن

سلام و درود بر خانم عظیمی اونم از نوع فرزانه اش میگم خیلی عالی دل نوشته مینویسید من یکی که خودم رو بکشم عمراً بتونم این جور بنویسم دارم تمرین میکنم ولی هر چی تمرین میکنم هر روز بدتر ازروز قبل میشه میگم راهی چیزی نداره که یاد منم بدید شاید بتونم کمی مثل شما بنویسم به هر حال و در هر صورت که متن عالیی بود و من یکی که خیلی خوشم آمد و ازش لذت بردم بازم مرسی بابت پستت در پنا حق بدرود و خدا نگه دار

صبحت بخیر عزیییزم.دوستان تقاضا دارم لینک آهنگو محبت کنن بذارن یا اینکه حرفتو پس بگییییر خخخخخخ من مشکل دارم که آبیم دیگه خودت خواستیییی خخخ خوش باشی.نه گلم من اهل کل انداختن نیستم بابا که ها.

سلام فرزانه جان…قشنگ بود دستت درد نکنه.

تقدیم:آتش به جگر زان رخ افروخته دارم
وین گریهٔ تلخ از جگرسوخته دارم

گفتی تو چه اندوخته‌ای ز آتش دوری
این داغ که بر جان غم اندوخته دارم

انداخته‌ام صید مراد از نظر خویش
یعنی صفت باز نظر دوخته دارم

در دام غمت تازه فتادم نگهم دار
من عادت مرغان نو آموخته دارم

وحشی به دل این آتش سوزنده‌چو فانوس
از پرتو آن شمع بر افروخته دارم

#وحشی_بافقی
ــــــــــــــــــــــــ
✒️ @sherosokhan

دیدگاهتان را بنویسید