جستجو
Close this search box.
جستجو

یادداشت امشب امنیت شغلی

سلام بچه ها. ی چند نفری همیشه بهم توصیه میکنند که درونگرا باشم یا حد اقل درونیاتمو بیرون نریزم چون درونیات مال درون و بیرونیات مال بیرونند ولی من هرچی به خودم فشار میارم که افکارم بیرون نزنند، آخرش لوله ی افکارم نشتی داره و کاریشم نمیشه کرد. لوله ی ایرانی همینه دیگه. ژاپنی که نیست خوب آخه!

راستیاتش من دارم به پایان قرارداد شغلیم نزدیک میشم. داشتم برنامه هام برای بعد از اتمام این قرارداد را مرور میکردم. تمدید شدن یا نشدنش بماند. یک سری دوره فعلا بهم پیشنهاد شده که دارم بهشون فکر و برنامه ریزیشون میکنم.

یک بحثی امروز بین منو دوستم در گرفت به اسم امنیت شغلی. امنیت شغلی شامل تقریبا همه چیز مرتبط با کارگر و کارفرما میشه. از سلامت جسمی و روانی اعضای یک سازمان یا کارگاه یا کارخانه یا فروشگاه بگیر تا شرایط معیشتی و میزان درآمدشان. من بیشتر روی جنبه ی روانی قضیه تمرکز دارم. اینکه واقعا یک کارمند توی ایران یا جاهای دیگه ی دنیا چه قدر امنیت شغلی را ازش بهره مند میشه و چه میزان حس اطمینان به بودن توی ی شغل رو داره. توی گوگل ی جستجو زدم خلاصه اش اینطور نوشته بود.

نقل قول:
در شرایط فعلی دنیا هیچ شغلی دائمی نیست و حفظ شدن و بقا آن بستگی به میزان فعالیت خود فرد دارد ولی آگاهی از کنار گذاشته شدن ، لغو یا اتمام قرارداد موقت و بازنشستگی یکی از فشارهای روانی است . چنین حالتی باعث می شود فرد قبل از آنکه به طور طبیعی از کار باز نشسته شود احساس فرسودگی و کسالت کند . ترس از تزلزل یا کنار گذاشته شدن در افرادی که می دانند به مدارج بالا و بالاترین سطح پیشرفت در کار خود رسیده اند بسیار شدید تر است . این افراد به پرکاری می پردازند تا همچنان خود را در اوج نگه دارند و در عین حال می کوشند احساس عدم امنیت شغلی را مخفی کنند و بدین ترتیب بیش از پیش در معرض استرس قرار می گیرند .
:پایان نقل قول.

البته من که به مدارج عالی نرسیدم و سعی هم نکردم پر کار یا کم کار باشم. فقط گفتم ی همچین چیزی توی نتایج جستجو اومد. به هر حال، بعضی از حرفهاشم درسته دیگه. ی کمی که تحلیل میکنم، میبینم همه چی نسبیه. مثلا یکی از ترس اینکه اخراج نشه، کارشو توی روزهای آخر خوب انجام میده تا دوباره تمدیدش کنند و کسی که یک سال میمونه، چون نسبت به قراردادش امنیت خاطر داره، دیگه بیخیال میشه و کمکاری میکنه چون میبینه قراردادش تا دوازده ماه دیگه هست. البته برعکسشم ممکنه پیش بیاد. مثلا کسی که میدونه تا یک سال توی ی شغلی هست، محل کارشو متعلق به خودش میدونه و اینطوریه که دلسوزانه کار میکنه. در عوض، کسی که قراره مثلا به صورت ساعتی یا به مدت یک ماه کار کنه، پیش خودش تعلق خاطری احساس نمیکنه پس برای کار دل نمیسوزونه.

من شخصا اگر به کاری علاقه داشته باشم، بیشتر خود اون کارو مورد توجهم قرار میدم و واقعا این شعار که کار، تفریح است واسم عملی میشه. مثلا وقتی به بچه ها درس میدم. از پول خودمم واسشون جایزه میخرم و دیگه از مدیران سازمانی که توش کار میکنم انتظار ندارم بودجه ای جدا واسه جایزه ی شاگرد های من اختصاص بدند با اینکه شاید اگر خودشون متوجه بشند، با کمال میل، بودجه هم اختصاص بدند. سعی هم میکنم با اطرافیهام، همکارهام، کارفرمام و هرکی که توی محل کار باهاش سروکار دارم ارتباط خوبی بگیرم چون واسم مهمه که کسی که اطرافمه از حضور من حس خوبی داشته باشه.

فقط همیشه توی این مسئله میمونم که آیا یک کارمند، باید اگه موقعیتش پیش اومد، زیر حرف زور بره یا نره. مثلا میگم حرف زور رو بشنوم ولی آینده ی شغل رو تضمین کنم یا ارزش هام رو حفظ کنم و بیخیال کار و پول بشم. البته الان درگیر چنین مسئله ای نیستم ولی چون دیگران رو مشاهده کردم و خودمم قبلا ی تجربه های مشابهی داشتم، همیشه این مسئله واسم سؤال بوده. البته به زبون راحته که بگی مثلا آدم باید ارزشهاش رو حفظ کنه یا بازم راحته مخالفش بگی که آدم باید شغلشو بچسبه ولی وقتی پای عمل مییاد وسط، سخت میشه. مثلا تو وقتی به خاطر حفظ موقعیتت حرف زور میشنوی، باید مرتب خودخوری کنی که در دراز مدت به ضرر خودت تموم میشه و روحتو از بین میبره. یا برعکس. اگه ارزشهاتو حفظ کنی و از کار اخراج بشی، بعد شاید کلی پشیمون بشی که ای کاش کار و پول و حس خوبشو به قیمت از بین رفتن ارزشهایم حفظ میکردم.
خلاصه، سرتونو درد نیارم. آخرش بازم به همون قضیه ی نسبی بودن ماجرا رسیدم. همون خونه ی اول. انگاری که از اول نوشته ام تا به اینجا منو شما داشتیم روی خط استوا راه میرفتیم و حالا زمینو دور زدیم تا رسیدیم سر جای اولمون. چی کار کنم دیگه! خود گیج میزدم. گفتم شما هم ی کمی با من دور برید. رستگار که خیر ولی شاید یک کیفی کردید! چه معلوم؟

۲۳ دیدگاه دربارهٔ «یادداشت امشب امنیت شغلی»

سلام مجتبی وقعأ درسته تو این زمان سکوت در شغل و محل کار بهترین امنیت شغلی است از نظر من سلام مجتبی در محدوده کاری آدم باید فقط در حیطه خودش فعالیت کنه اگر کمی پاش را فراتر بزاره و یا ادعائی در زمینه ای دیگر از تخصص خودش کنه سریع در ایران ما ازش سواستفاده میکنند و بعد اگر یک کاری ازش خواستن و نتوانست انجام بده صاف همان را تو سرش میزنند و آتوش میکنند برای بیرون کردن طرف حالا هم که مد شده برای اینکه سابقه بیمه برای طرف رد نشه قراردادها را یک ماه یک ماه کردن این است حکومت و استقلال اسلامی هخخخخخخخخخخخ

سلااااام مجتبی.
خب منم بهم خوش گذشت این دور چرخیدنه.
خوندم و معتقدم به عنوان مدیر سایت همه چی تمومی لامصب.
هم کامپیوتر هم نویسندگی هم باحال بودن و هم خیییلیی چیزای دیگه رو با هم داری که این خیلی برات میتونه خوووب باشه.
میمونه یه کم خوش شانسی که خب اونم ای کاش بشه.
مررررسی از سایت توپت که حالا دیگه محله ی گنده منده ایه و من عجیییب دوسش دارم.
به قول خودت خوش باشی.

با سلام

مدیر یکی از مدارسی که من در اون کار میکنم بنده خدا خیلی دلسوز بود همیشه سعی میکرد طرف دانش آموزان رو بگیره و جایی که میدید در اداره آموزش و پرورش حقی از دانش آموزان داره ضایع میشه با دل و جونش دفاع میکرد
همیشه با کارمندان کارشکن اداره درگیری داشت
تا در آخر بیچاره رو اجبارا به استلاح به مدیریت یک مدرسه خاص منسوب کردند که معاونین اون به قدری کارشکن و پر نفوذ هستند که اصلا راه به مدیر نمیدند و مدیر بیچاره فقط صبح میاد مدرسه و تنها پای چکهای از قبل مبلغ خورده رو امضا میکنه و اسم مدیر رو به یدک میکشه
متاسفانه این دور زمانه هرکس صادقانه کار میکنه زود از دور خارجش میکنند ولی به نظر من آدم همیشه در انجام کار باید اول رضایت خدا و بعد هم رضایت وجدان خودش رو در نظر بگیره و الا همیشه باید بنده یه عده زورگو باشه.
ولی در کل امنیت شغلی هیچگاه نبوده و نیستگاهی زین به پشت و گاهی پشت به زین.

آره. دقیقا دلسوزی این دوره زمونه سخت شده. سخت. ولی آخرش من کله داغم و دوست دارم ی جایی مث آموزش و پرورش استخدام رسمی بشم و با خیال راحت از اصفهان انتقالی بگیرم برم جاهای محروم. اون وقت، کوچکولو هایی که نابینا و کمبینا هستند و توی شهرستانها و روستاهای محروم زندگی میکنند رو از لحاظ تحصیلی و مهارتهای استقلال بخش و از نظر کامپیوتری بکشم بالا!
شتر در خواب، بیند پنبه‌دانه!

جناب خادمی سلام. باید خدمتتون عرض کنم توی این وانفسای بیکاری و بی شغلی خصوصا برای نابینایان برای اینکه عذرشون رو نخوان مجبورند حرف زور رو بپذیرند. اما من یکی چون خدا رو شکر رسمی هستم هیچ وقت زیر بار حرف زور نرفته ام و نخواهم رفت. طوری که به مدیرمون گفتم من یه ساعت هم غیر تخصصی درس نمیدم و ندادم.
دو سال پیش همه رو مجبور کرد که یه کلیپی بسازند که دقیقا الآن یادم نمیاد چی بود ولی میدونم اصلا به درد دانش آموز نابینا نمیخورد و اصلا چون با تصویر سر و کار داشت نه از عهده نابینا برمی اومد و نه به دردش میخورد.
من گفتم چون این نه به درد من و نه دانش آموزم میخوره اصلا انجام نمیدم.
شخص یا شرکتی که شما رو ملزم کرده که به ما زور بگید فقط توی فکر جیب خودش است و بس.
گفت برای همکاران نابینا دیگران انجام بدهند. من گفتم کاری رو که من نمیتونم انجام بدهم با صراحت کامل میگم نمیتونم ولی زیر بار زور به خاطر یکی دو امتیاز ضمن خدمت اصلا نمیرم.
جالب اینجاست که نه گواهی ضمن خدمتی صادر شد و نه اثری در ارزشیابی داشت. فقط نفری ۱۵ تومان ناقابل سرازیر شد درون جیب گنده آن شرکت. همچنین تفرقه بین بینا و نابینا.ببخشید پر حرفی کردم.

درود
اونائی که چیز سرشون میشه و بعبارتی خوب و بد را میفهمند بهشون سخت میگذره برعکس اونهائی که خودشون را به نفهمی میزنند و یا واقعا نمیفهمند راحت تر کار میکنند برای همیت هم هست که شاعر میفرماید:
آن کس که بداند و بداند که بداند
باید برود غاز به کنجی بچراند
آن کس که بداند و نداند که بداند
باید برود خویش به گوری بطپاند
آن کس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پول خر خویش براند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در پست ریاست ابدالدهر بماند
خوش باشی

سلام. من چند سالی در یک مجموعه غیر دولتی کار میکردم. با وجود نگرانیهایی که در زمینه امنیت شغلی داشتم، با جدیت تمام به انجام وظایف محوله میپرداختم. اگر دستگاهی خراب میشد برای تعمیر و آموختن نوع رفتار با آن به هر کجا سفر میکردم. گاهی وقتها در تنهایی ازین که نمیتوانم بر تعصبهای افرادی که پیشرفت کارها را کندتر میکردند غلبه کنم، اشک میریختم اما کم کم در کنار کار خود را از تجربه بزرگترهایی که صاحب اندیشه بودند بهره مند میکردم و آموختم که انعطاف پذیری در کار یکی از ملزومات است و سبب میشود در حالی که با جدیت به کار خود ادامه میدهی، ناملایمات به آرامی از کنار تو خواهند گذشت.
برایم بسیار اهمیت داشت که درآمد ثابتی داشته باشم. این بود که مرتب در آزمونها و مصاحبه ها شرکت میکردم. یادم هست که دو تا از مصاحبه ها در تهران اجرا میشد. من نیمه شب به سمت تهران حرکت میکردم و عصر روز بعد هم به شهر خود باز می گشتم.
تا اینکه در مصاحبه آموزش و پرورش استثنایی پذیرفته شدم.
حالا هم آهسته و پیوسته حرکت میکنم. عقایدم را به آرامی مطرح می نمایم و از پیروزی مخالفان به سختی آزرده نمیشوم. همواره در حال آموختنم.
سر افراز باشید.

درود! امنیت شغلی یا امنیت ماندن در سایت—-تو خودت یک مدیر هستی و قوانینی را برای سایتت پیاده کرده ای که همه کس پسند نیست،ت فرض میکنیم که تو اینجا کارمندان رسمی و قراردادی و شرکتی و روزانه داری، هریک از این حاضرین برایشان چه امنیتی وجود دارد؟! یاد آدمک بخیر، یاد مریم و سپهر بخیر،حدود دو ماه سایت را مدیریت کردند، اما آخرش چی شد؟! این دو ماه مانند دو سال کار در اداره یا شرکت با کار اجباری بود، یه مدیر میگه اینجا من قانون وضع میکنم، اما وقتی بررسی میکنیم متوجه میشویم که مدیر گوشی است و با نظر بعضی از نوچه هایش قانون وضع میکند و طبق همان از نیرو هایش کار میخواهد، من که حقوق بگیر هستم باید خودم را با آن قوانین وقف بدهم نه اینکه بگویم من کار اجباری نمیکنم و این کار در وظایف من ثبت نشده است،در زندگی قناعت از بهترین هاست، آقای مدیر من یک کاربر روزانه هستم و سعی کرده ام طبق قوانین من در آوردی مدیر سایت عمل کنم و از دخالت در کار و برنامه های مدیر بپرهیزم، ببخشید که یه کمی در محل کارم در سایت زیاده گوئی کردم، اینها همش مثال بود! به نظر بنده اولین وظیفه ی یک مدیر حفظ آبروی کارمندان و کاربرانش است و اگر کسی اشتباهی کرد و مدیر و دیگران را اذیت کرد، مدیر نباید با آبروی وی بازی کند و دیگران را تحریک کند که بر علیه وی سخن گویند،! فعلا بای تا بعد!

۱. کدام قوانین من درآوردی؟ پنج تا از آنها را با شماره بندی دقیق، ذکر کنید تا من هم مطلع بشوم. من اینجا فقط خط مشی تعیین کردم که از چهارچوب خارج نشویم. همین.
۲. هیچ کس اینجا مدیر و معاون و زیر دست یا رو دست نیست. همه اینجا هم محلی هستیم. کسی کارمند من نیست و منم کارمند کسی نیستم. هر کسی اینجا نظر میذاره، هر کسی اینجا مطلب مینویسه، به میل خودشه. اگه نخواد میره سایتهای دیگه. همینطور که بعضیها اینجا نیستند خوب بعضیها هم هستند.
۳. اگر من اون برخورد رو با سازنده ی اسامی جعلی نمیکردم الان شما جوابگوی مسخره شدن اعضای محله بودید آیا؟ خودتونم از اون طرف رودست خوردید بازم معتقدید باید مسئله را مخفی نگه میداشتم. به هیچ وجه این حرفتان منطقی نیست.
۴. دقیقا از کجا به این نتیجه رسیدید که من گوشی یا به قول معروف، دهن‌بین هستم آیا؟ هر تصمیمی اینجا گرفته بشه، با توجه به سلیقه شخصی من و البته مصلحت محله هستش. همینطوری روی هوا شایعه پراکنی که کاری نداره بگی فلانی فلان طور هستش.
۵. اگر معتقدید باید تغییری توی محله صورت بگیرد، باید به فکر نیروی انسانیش هم باشید. اگر کسی را سراغ دارید که معتمد باشد، (البته نه مثل سپهر جعلی که اصرار داشتی حذفش نکنم) اگر کسی بود که کاربلد باشد و حاضر باشد داوطلبانه در مدیریت کمک کند بفرمایید وگرنه که به عمل کار برآید به سخنرانی نیست.

سلام مجتبی
من تجربه اینو ندارم یه کار فرما بهم زور بگه
فقط اون قبل ترها مشتری های سالن خیلی زورشون زیاد بود . که خب باید به مشتری احترام گذاشت و دندون های عزیزشون رو براشون در جایگاهشون حفظ نگه داشت

هیچ وقت دوست نداشتم یکی بالا سرم بهم اورد بده . چند روز قبل مریخی پیشنهاد کار بهم داد . اما نمیدونم چرا موافق نبودم کار کنم
شاید یکی نصیحتم کنه متحول شم . نمیدونم
باشد که رستگار شویم

سلام مجتبی
در کل دنیا امنیت شغلی وجود ندارد حالا وضعیت کشور ما هم که بدتر از کل دنیاست
در این چنین موقعیتی باید کلاهتو سفت بچسبی که باد نبره البته من موافق حرف زور نیستم اما یه جاهایی باید کوتاه آمد و بقول خانم جوادیان آهسته و پیوسته حرکت کرد و آرام آرام عقایدی را که معتقدیم درست است مطرح کرد.
در کل باید بگم اگه روزی شنیدی که یه گروه از فضانوردان از منظومه ی شمسی برای انجام تحقیقات خارج شده اند یا اینکه اولین کودک زمینی در سیاره ی پلوتون چشم بجهان گشود میتونی به برقراریه امنیت شغلی نسبی هم امیدوار باشی
موفق باشی تا بعد.

مجتبی جان، سلام. گل گفتی و دهنت گلاب. مرا به یاد این سخن از مرحوم دکتر حسابی انداختی که وقتی از او پرسیدند جهان سوم کجاست، گفت: جهان سوم جایی است که اگر خواستی کشورت را آباد کنی خانه ات خراب می شود، و اگر خواستی خانه ات را آباد کنی باید ویرانی میهنت را ببینی. (قریب به همین مضمون است). شاداب باشید.

سلااااااام بر مدیر همه چیز تموم کامل و مسلط بر همه چیز…….
خخخخ مدیر برا منم جایزه بخر….منم جایزه میخواااااام
خوب جدا از شوخی مدیر بیا استان ما که خیلی خیلی محرومه من هم قول میدم کمکت کنم مدیر تا تو بتونی به هر نحوی به بر و بچ کوچکولو اینجا چیز میز یاد بدی مدیر….بازم ایووول داری مدیر جونی
بای بایییییٱییییٱیییییٱییییی مدیر

سلام
باورم نمیشه که شما نا امید شدید
ما به وجود شما و دوستانتون افتخار میکنیم ترا خدا حرف از نا امیدی نزنید ما همه از این سایت خوب شما چیز ها یاد گرفتیم
باز هم یاد خواهیم گرفت
به نظر من بعضی از دوستان نسبت به شما کم لطفی میکنند شما به مهربونی و بزرگ واری خودتون گذشت کنید.
در ضمن هر کمکی از من و دوستانم بر بیاد در خدمت هستیم.
اهل تظاهر نیستم خداییش چاخان نمیکنم ولی همیشه برای شما ها دعا میکنم.
وقتی آموزش های شما ها را میبینم خیلی خوشحال میشم چشم امید بچه های کوچک تر هم به شماست مبادا یه وقت به خاطر نا ملایمت های روزگار که بعضی وقت ها تحمل ناپذیر هست ترک شون کنی
من الآن سی ساله که دارم کار میکنم چیز هایی دیدم که اگر بشینم براتون تعریف کنم میبینی که خیلی تحمل کردم خوب بگذریم
همیشه در محل کارم طوری برخورد کردم تا بتوانم توانایی های نابینا ها را بزرگ جلوه بدم
خلاصه که ما دوستون داریم دیگه از این مطالب غم انگیز ننویسید.
موفق باشی تا همیشه.

درود! دوست داری باور کن دوست نداری باور نکن، از ساعت ۱و نیم تاحالا دارم میخندم! اما بریم ثر اصل مطلب، وقتی پاسختو خوندم و خواستم جوابتو بدم متوجه شدم که دوباره افتادم، خلاصه-با تلاش فراوان دوباره اومدم و در شناسنامه هم خودمو معرفی کردم! راستی من تورو با ۵رئیس اصلی و ۲۰رئیس فرعی اداره که تاحالا باهاشون بوده ام را جابجا گرفتم! مجتبی جون اگه ما شیطون ها اینجا نباشیم شما کمتر تجربه میگیرید و کمتر به تجربیات خود می افزایید! تو باید افرادی مثل من و م را در محله نگه داری تا درس عبرتی برای خود و دوستانت باشیم، بنده هم فعلا ادامه نمیدهم تا زمانی که بتوانم دلنوشته هایم را برای محله پست کنم!

دیدگاهتان را بنویسید