جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

2 دی 91

به لفت و لیس های پمپ بنزینی از ما ها و ماشین های دیگه قسم که امشب حالم خیلی خوبه. راننده میپرسه کجا ببرمت؟ رفیقش میگه هرجا. منم منتظرم. هر وخ هر طور شد ماهم هستیم. پایه ایم تا صبح. تا شب ولی نه تا صبح بعدی که میسنجنمون. دربدری و مسخره بازی و گشت و گردش و امیدواری به زندگی بدجور منو تو بغل گرفته. داره فشارم میده. خوشبختی دوستم داره. اگر نداشت همچین که وحشیانه میزنه رو ترمز من با لبتاپ با کله رفته بودیم تو شیشه. بچه ها مثل من روزای تعطیل بزنید بیرون. حال کنید با رفیق. بی رفیق. امروز و این روزا حال خوشی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

وقتی نمیتونی سرگذشتم را تا آخرش بخونی چرا میخونی؟

سلام دوستان. این سرگذشت غیر واقعی من است: دیوونه وار با یک مشت حرف های کلیشه ای اومدم سراغتون دوستای خوبم. باورتون نمیشه حتی توی چه حسی دارم این رو مینویسم. هیچ تلاشی برای قشنگ شدن این نوشته ندارم. فقط و فقط میخوام بفهمید و بدونید که من چه احساسی دارم. خری. خر. خریت. دیوونگی، جنون. شب شده از علی اصحابی داره با بلند ترین سطح صدای ممکن توی گوشم پخش میشه و در عین حال تمام دماغم پر شده از عطر دخترا و پسرا و خودم و سیگار و کباب و عطر چیپس و پفک و هزار عطر نگفته دیگه مثل عطر هیزم خشک کهنه. مثل عطر زغال.