جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

وقتی رعععد بزرگ ،کوچک بود خخخ

سلااام و سلوووم. بچه ها با روزه چه کار میکنید ؟ فک کنم دارید با خودتون میگید : خدا جونم مهمونیت خیلی طولانی شده. ما میخواییم زحمتو کم کنیم خخخ اما خدا میگه ی هفته دیگه بی برو برگشت مهمون خودم هستی . خب راست میگه . کمتر به فکر شکم باشید . مطمئن باشید زنده می مونید . تحمل کنید و نق نزنید و استفاده کنید . خب این پست به نیت خندیدن و تقویت روحیه روزه داران منتشر شده و هدفی جز بگو و بخند نداریم. بگو و بخند آزاده . اما توهین و دعوا و زیر سئوال بردن هم ممنوع . بچه ها وقتی رعععد بزرگ
دسته‌ها
کتاب متنی

فصلهای سیزدهم و چهاردهم از جلد سوم کتاب آنه شرلی

سلام بچه های گوش کنی حالتون چطوره؟ خوب و سر حال هستید؟ امیدوارم که خوشبخت باشید امروز هم با دو فصل تازه از کتاب آنه شرلی در خدمتتون هستم. فصل های سیزدهم و چهاردهم از جلد سوم: فصل 13 فصل 14 پیروز باشید.
دسته‌ها
شعر و دکلمه

هدیه ای از طرف آهنگستان برای جانانم در محله، دکلمه ی بی نظیر فرزام به نام زندگی

سلامی سرشار از عشق و ارادت به جانانم در سایت همیشه محبوب گوش کن یک سلام ویژه هم دارم خدمت بازدید کنندگان گلی که از طریق شبکه ی اینستاگرام ما به ما پیوستند خیلی خیلی خوش آمدید خب همین جور که از عنوان پست متوجه شدین، امروز با یک دکلمه ی بسیار خاص، بسیار زیبا، و بسیار باحال و بی نظیر خدمت رسیدم اول بگین ببینم. فرزام رو میشناسین؟؟ قطعا میشناسینش دیگه اینم سوال بود آخه؟؟؟ حالا یه کوچولو یاد آوری میکنم برای اونایی که مثل من آلزایمر دارن فرزام با یک کار بسیار پر قدرت تو مسابقه ی دکلمه ی برتر شرکت کرد و با کسب نمره ی
دسته‌ها
شعر و دکلمه

دکلمه ی طلوع یک ترانه

سلام به دوستای گل و باصفای گوشکنی خودم. امیدوارم که حال و احوالتون خوب باشه و دعاهاتون هم قبول باشه. از اونجایی که حال و هوای عجیبی در پاییز 94 برای نوشتن داشتم و هیچ چیز جز نوشتن حالم رو بهتر نمی کنه، این بار هم اومدم تا با یک دکلمه دیگه که متنش رو در همان روزها نوشتم کمی پیشتون باشم. امیدوارم با تمام کم و کاستی هایی که می دونم کم هم نیست این دکلمه و به ویژه نوشته ام را بپذیرید. بیشتر نوعی دلتنگی و کنار شما بودن است و دیگر هیچ! دانلود دکلمه ی طلوع یک ترانه با حجم تقریبی چهار مگابایت شاد باشید و
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خاطره ی وحشت در مسافرت قسمت دوم

بعد از اینکه اشخاص طبقه ی بالا هم آمدند حیات شروع به صحبت کردند البته آرام و یواشکی صحبت میکردند و سیگار میکشیدند بیشتر پچ پچ میکردند . من قفل فرمان را باز کردم و یک قسمتش را به پسرم و قسمت دیگرش را خودم گذاشتم زیر بالش تا از بیرون اگر کسی نگاه کنه معلوم نشه یا خدای ناکرده شیشه را بشکنند . به پسرم گفتم تو هم همین کار را بکن و قفل فرمان را محکم نگهش دار تا خدای ناکرده در موقع لزوم بتونی بهش دست رسی داشته باشی. بعدا از داخل وسایل یک چاقوی نسبتا بزرگ که آورده بودیم را در آورده و به همسرم