جواب پذیرش اومد و چه قدر خوشحال و در عین حال ناراحت شدم. راستش حالا که پذیرفته شده بودم یه جور پشیمانی به سراغم اومده بود. همش به خودم می گفتم آخه این چه کاری بود کردی. تو رو چه به پزشکی. ولی دیگه نمی خواستم پا پس بکشم. کاری بود که شروع کرده بودم و می بایستی جلو می رفتم تا ببینم چی پیش میاد. روز اول دانشگاه حسابی ته دلم خالی شد. تو کلاس از همه جور ملیتی بود. عایشه محمد مصر. یاسر کریم و فرید حسن عراق. لیلا و مسعود شریفی ایران. و و و و… بعد از اینکه فهمیدم یه هم کلاسی ایرانی دارم از